نوشته: محمد بن المختار الشنقیطی (استاد اخلاق سیاسی در مؤسسه تشریع و اخلاق اسلامی – قطر) ترجمه: علی رشیدی بشریت نظیر جنگ های رسول الله صلی الله علیه و سلم را تاکنون به خود ندیده است. جنگ هایی که با کمترین هزینه و خونریزی، مسیر تاریخ را عوض و دنیا را متحول کرد. علت به دست آمدن این نتیجه ی خیره کننده این بوده، که در این جنگ ها رسالت، هدف، اخلاق و احکام جهاد و به عبارت دیگر جهاد به معنای واقعی کلمه عملی شده است. جنگ در اسلام از روی اجبار است نه اختیار. کسی که متکبرانه به سوی آن می شتابد احمق است و کسی که در جنگی قرار گرفت و فرار کرد ترسوست. اسلام دین شمشیر و چوب نیست بلکه دینی است که در صلح و جنگ، عدالت و قسط را به اجرا می گذارد. اسلام مسلمانان را از افعال منافقانه ای که در فرهنگ ها و ادیان دیگر وجود دارد برحذر می دارد. فرهنگ ها و ادیانی که جنگ را محکوم می کنند ولی در عین حال جنگ به راه می اندازند، از خشونت تبری می جویند ولی در عین حال اقدام به آن می کنند و علی رغم اینکه پرچم محبت و دوستی بلند می کنند ولی در عین حال دستشان به خون بی گناهان آغشته است. صلح و سازش یکی از مقاصد بزرگ شریعت اسلام است، چتری مشروع و سایه بانی است که همه ی مسلمانان باید به آن وارد شده و در زیر سایه آن قرار گیرند. خداوند می فرماید: “یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّهً” (ای کسانی که ایمان آورده اید! همگی (اسلام را به تمام و کمال بپذیرید و) به صلح و آشتی درآئید) (البقره/ ۲۰۸) اما این هدف مرهون هدفی بزرگ تر و عالی تر است و آن عدالت است که خداوند رسولان و کتاب ها را برای محقق شدن آن فرو فرستاده است. خداوند می فرماید: “لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ” (الحدید/۲۵) (ما پیغمبران خود را همراه با دلائل متقن و معجزات روشن (به میان مردم) روانه کرده ایم، و با آنان کتاب های (آسمانی و قوانین) و موازین (شناسائی حق و عدالت) نازل نموده ایم تا مردمان (برابر آن در میان خود) دادگرانه رفتار کنند). سلم و سازش توصیه شده در اسلام، بدون جهاد در برابر ستمگران و ایستادگی با تمام قدرت در برابر آنان، نه تنها بی معنی است بلکه رویاهایی قشنگ و داستان های عاشقانه ای است که انسان های ساده را می فریبد و هرگز به عنوان یک قاعده عملی در زندگی به کار نخواهد رفت. اگر خداوند جهاد را بر بندگانش فرض نمی کرد بی شک این موضوع،مایه ی چشم روشنی ستمگران و ظالمان می شد از اینکه می توانستند بیشتر در حق مظلومین ظلم روا دارند. راست گفت فیلسوفِ شاعر، محمد اقبال ،که : “دین بدون قدرت،فلسفه ای بیش نیست”. براساس نصوص قرآنی، قانون مدافعه، سنتی از سنت های خداوند در زندگی بشر است که مانع از ایجاد فساد می شود. خداوند می فرماید: “وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ” (و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نکند ، فساد زمین را فرا می گیرد) (البقره/ ۲۵۱). با نصیحت کردن ظالم به اینکه دست از ظلم بردارد عدالت حاصل نمی شود و آزادی محقق نمی گردد بلکه باید مظلوم را قانع کرد تا حقش را به زور بگیرد. هیچ قومی به اندازه ی آنانی که زندگی شان را در راه حق و عدالت و آزادی فدا کرده اند، در مسیر حیات بشریت تأثیرگذار نبوده، و انسانیت را عملاً معنا نکرده اند. اسلام، قتال و جنگ را تنها به این سه دلیل مجاز دانسته است: ۱- حق دفاع از خود و جلوگیری از ظلم به آن. این امر در یکی از دو آیه ای که در مورد جهاد نازل شده آمده است: “أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ. الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ …” (اجازه (دفاع از خود) به کسانی داده می شود که به آنان جنگ (تحمیل) می گردد، چرا که بدیشان ستم رفته است (و آنان مدت های طولانی در برابر ظلم ظالمان شکیبائی ورزیده اند و خون دل خورده اند) و خداوند توانا است بر این که ایشان را پیروز کند. همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خود اخراج شده اند (و از مکّه وادار به هجرت گشته اند) و تنها گناهشان این بوده است که می گفته اند پروردگار ما خدا است…) (الحج/ ۳۹-۴۰)، بعد از این دو آیه، آیه ی دیگری نازل شد که تأکید بر دو آیه قبل بود: “وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا” (چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم، در حالی که از خانه و فرزندانمان رانده شده ایم ؟) (البقره/ ۲۴۶) ۲- یاری رساندن به مستضعفان و عاجزانی که قادر به دفاع از خود نیستند: “وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیراً” (چرا باید در راه خدا و (نجات) مردان و زنان و کودکان درمانده و بیچاره ای نجنگید که (فریاد برمی آورند و) می گویند: پروردگارا! ما را از این شهر و دیاری که ساکنان آن ستمکارند (و بر ما بیچارگان ستم روا می دارند) خارج ساز، و از جانب خود سرپرست و حمایتگری برای ما پدید آور، و از سوی خود یاوری برایمان قرار بده ( تا ما را یاری کند و از دست ظالمان برهاند) (النساء/ ۷۵) ۳- تضمین آزادیِ (بدون اکراه و اجبار) عبادت برای همه ی بندگان تا اینکه دین و عبادت خالص برای خداوند باشد: “وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً” (اصلاً اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دفع نکند (و با دست مصلحان از مفسدان جلوگیری ننماید، باطل همه جاگیر می گردد و صدای حق را در گلو خفه می کند، و آن وقت) دیرهای (راهبان و تارکان دنیا) و کلیساهای (مسیحیان) و کنشت های (یهودیان)، و مسجدهای (مسلمانان) که در آنها خدا بسیار یاد می شود، تخریب و ویران می گردد.) (الحج/ ۴۰). اجبار در دین مردم را از کفر به نفاق و دورویی می کشاند که به مراتب بدتر از کفر است: “إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ” (بی گمان منافقان در اعماق دوزخ و در پائین ترین مکان آن هستند) (النساء/ ۱۴۵) اسلام هر جنگیدنی را که برای رفع ظلم باشد جهاد می داند، رسول الله صلى الله علیه وسلم می فرماید: “من قُتِل دون ماله فهو شهید، و من قتل دون أهله، أو دون دمه، أو دون دینه، فهو شهید” (أبو داود بسند صحیح) کسی که در دفاع از مال و خانواده و خون و دینش کشته شود شهید است. (ابوداود با سند صحیح روایت کرده) و در روایت دیگر آمده “من قتل دون حقه فهو شهید” (أبو یعلى بسند حسن) کسی که در دفاع از حقش کشته شود شهید است (ابویعلی با سند حسن روایت کرده) و باز در روایت دیگری آمده “من قتل دون مظلمته فهو شهید” (أحمد والنسائی بسند صحیح) کسی که در بازستاندن حقش کشته شود شهید است” (أحمد ونسائی با سند صحیح روایت کرده اند) همین روایت با کلمه ی “دون مظلمه” بدون مضاف الیه نیز آمده که معنی عام تری را می رساند، هم شامل بازستاندن حق خود و هم حق دیگران می شود. بر خلاف دیدگاه بعضی از گروه های اسلامی که حریصند تا امور عملی را رنگ اعتقادی بدهند، جهاد موضع گیری اعتقادی بر علیه کافران نیست بلکه یک موضع گیری اخلاقی بر ضد ظالمان است. اسلام اختلاف دین را دلیل و مجوزی برای جنگیدن قرار نداده است. جهاد در اسلام جنگیدن با کفار نیست بلکه جنگیدن با ظالمان و ستمگران است چه مسلمان باشد و چه کافر. جهاد یک موضع گیری اخلاقیِ توأم با عدل و آزادی در مقابل ظلم و استبداد است. مجاهد با ظالم به دلیل ظلمش می جنگد نه به خاطر عقیده و مذهبش. به همین دلیل از اقسام جهادی که اسلام به آن امر کرده،عبارت است از: جنگیدن با مسلمان متجاوز، جلوگیری از مسلمان شمشیر کشیده و ایستادن در برابر مسلمان ستمگر. نصوص واضح قرآن، صراحتاً جنگیدن و قتال را در دفع تجاوز منحصر کرده است و هر آنچه غیر از آن باشد را تجاوزگری تلقی می کند: “وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ” (و در راه خدا بجنگید با کسانی که با شما می جنگند. و تجاوز و تعدّی نکنید. ( شما جنگ افروزی نکنید و بیگناهان و بی خبران و زنانی که نمی جنگند، و کودکان و پیرمردان و بیماران و امان خواهان را نکشید و خانه ها و کشتزارها را ویران نسازید). زیرا خداوند تجاوزگران را دوست نمی دارد.) (البقره/ ۱۹۰). اما نصوص وارده در مورد جنگ با کفار و مردم (الکفار و الناس) محدود و مشخص نیست زیرا ادات تعریف “ال” در اینجا عهدیه است و استغراق و عمومیت ندارد. و در اینجا از عام اراده خصوص شده است. سیاق زمان و مکان خصوصیت آن را تعیین می کند زیرا آیه از کفار (الکفار) و مردمی (الناس) سخن می گوید که در آن زمان معیارها و دلایل سه گانه ی فوق الذکر برای وجود جنگ بین آنان و مسلمانان وجود داشته است. معیارهایی که مبتنی بر منطق و معادله ی عدل و ظلم بوده نه منطق و معادله ی ایمان و کفر. کسانی که امرو بدون تمییز بین صیغه ی عهدیه و استغراقیه در نصوص جهاد، معتقد به مطلق جهاد هستند، یا به دقائق و ظرائف موجود در لغت عرب واقع نیستند یا اینکه از تفاصیل و جزییات تجربه ی نبوی اطلاعی ندارند که ایشان با قبائل بت پرست عرب،یهود مدینه، مسیحیان نجران،مجوسیان هجر نیز معاهداتی بستند که به موجب این معاهدات این سه قوم بعدها در عصر نبوی در حالی که بر همان دین خود که مخالف شریعت اسلام نیز بود ماندند، شهروندان دولت اسلامی محسوب شدند. رسول الله صلى الله علیه وسلم نه تنها با کفاری که سر جنگ نداشتند مسالمت آمیز برخورد کردند بلکه از حیث سیاسی و امنیتی از تعدادی از آنها طلب یاری و کمک کردند: افرادی مانند: أبو طالب، مطعم بن عدی،عبد الله بن أریقط، صفوان بن أمیه ومعبد الخزاعی بعضی دولت ها مانند: دولت حبشه و بعضی قبایل مانند: قبیله خزاعه … ابن هشام می گوید: مسلمان و مشرک قبیله خزاعه صاحب سر رسول اللهr بودند وقتی که در مکه بودند چیزی را از ایشان مخفی نمی کردند …. (سیره ابن هشام ۲/۳۱۲) کسانی که امروز قائل به عمومیت جنگ و قتال هستند در واقع شیفته و فریفته ی جوانبی از میراث فقه امپراطوری هستند که مشخصه ی آن در برهه ای از زمان جنگ کل بر علیه کل بوده است. مرز و فاصله ی بین این امپراطوری ها در آن روز، انگیزه ها و معیارهای دینی بوده است. اگر این افراد، این فقه امپراطور گونه را فارغ از حصار تقلید، با نصوص وحی و تجربه ی نبوی بسنجند بر ضعف ها و خلل های موجود در آن و دور بودنش از روح اسلام و ارزش های کلی آن همانند عدل و آزادی واقف خواهند شد. امت اسلامی همیشه صبور و شکرگذار بوده اما استبداد و حامیان خارجی شان با وحشی گری خود تلاش کردند تا این روحیه ی امت را سرکوب کنند و آنان را وادار به حمل سلاح کنند. عرب ها در قدیم می گفتند: از خشم حلیم، بر حذر باش … بهار عربی در چهار سال گذشته، نشان داد که انقلاب ها و خیزش ها بر علیه مستبدان و فاسدان می تواند مسالمت آمیز باشد اما بر علیه قاتلان و خون ریزان تنها باید نظامی و مسلحانه باشد. همچنین در این سال ها فهمیدیم که امت اسلامی بر رفع ظلم به هر قیمتی که شده اصرار دارد. مستبدان و حامیان بیگانه شان وزش نسیم های بهاری را برنتافتند، پس باید منتظر تندبادهای پاییزی و سرمای سخت زمستان باشند زیرا امروز در امت آنچنان روحیه ی جهاد برانگیخته شده که نظیر آن را در تاریخ سراغ نداریم. حال بماند که از این انرژی و پتانسیل فوق العاده، گه گاهی به دلیل ضعف دیدگاه های برآمده از شرع و نبود حکمت سیاسی سوءاستفاده هایی نیز شده است. اراده ی پولادین و آمادگی برای شهادت در راه خدا، هیچ گاه از یک دیدگاه عمیق شرعی، انضباط در اخلاق و حسن تدبیر و مدیریت بی نیاز نخواهد بود. اگر ارزش ها و رفتارهای مجاهدان از ارزش ها و رفتارهای ظالمان زیباتر و بهتر نباشد آن وقت از حالت جنگ بین ظالم و مظلوم به جنگ بین دو ظالم تبدیل خواهد شد و اگر مجاهدان از یک دیدگاه سیاسی و استراتژی پخته ای برخوردار نباشند تمام تلاش ها و مجاهدت هایشان پوچ و بی ارزش شده و جان فشانی هایشان حکم خودکشی خواهد گرفت. ما امروز بیش از هر زمان دیگری به احیای سنت های جهاد و بیان پیام های اخلاقی و حکمت های سیاسی آن در قالبی روزآمد و نو نیاز داریم. ما در اینجا در ارتباط با این موضوع و با نیم نگاهی به انقلاب های امروز عربی اشاراتی خواهیم کرد و امیدواریم که با یاری خداوند بتوانیم در مجالی دیگر به تفصیل در این موضوع سخن بگوییم: ۱- مناط و علت اصلی جهاد در اسلام منحصراً رفع ظلم است. پس به صلاح نیست که مجاهدان قتال و پیکارشان را رنگی اعتقادی بدهند و آن را جنگ بین کفر و ایمان و یا جنگ در راستای تحقق موضوع ولاء و براء تلقی کنند. همان گونه که گفتیم اسلام هر جنگی را که برای رفع ظلم باشد جهاد می داند بنابراین نهضت هایی که برای آزادی کشور و رسیدن به آزادی های سیاسی – مانند بهار عربی – صورت می گیرد از بزرگترین جهادها محسوب می شود زیرا جهاد بر ضد استعمار و استبدادی است که به ناحق خون و اموال و حقوق مردم را پایمال کرده است. و از بزرگترین انواع جهاد این است که آحاد ملت برای دفاع از آزادی، کرامت، حقوق انسانی، ثروت های به یغما رفته و کشور اشغال شده ی خود به پا خیزند و جنگ کنند. البته ضرورتاً نیازی نیست برای اینکه قتال و جنگ مردم مصداق جهاد پیدا کند، پرچم دینی را در جنگ هایشان بلند کنند برای اینکه می شود زیر پرچم و عنوان وطن، کرامت، آزادی و استقلال جنگید بدون اینکه کوچکترین خللی در معنای جهاد پیدا شود یا اینکه در مقبولیت آن نزد خداوند مشکلی ایجاد شود زیرا هر تلاشی که برای اعلای حق و عدالت باشد همان اعلای کلمه الله خواهد بود. مصلحت در اجتناب از گفتمان کفر و ایمان در جنگ ها زمانی فزونی می یابد که هموطنان آزادی خواه ما (مسلمان و غیرمسلمان) نیز بر ضد متجاوز خارجی و مستبدان داخلی در کنار ما ایستاده اند … مقاصد و مفاهیم معیار است نه الفاظ و مبانی … چه بسا امروزه پاک ترین مجاهدان در انقلابهای عربی کسانی باشند که بدون ظاهرسازی های دینی و هیاهوهای سیاسی، از روی ایمان و امید به پاداش از سوی خداوند و نه برای رسیدن به قدرت، جهاد کرده باشند. ۲- جهاد بر ضد استبداد، یک واکنش اجتماعی فراگیر است که نیاز به وحدت کلمه و انسجام صفوف دارد. شکست مستبدان و برپایی دولتی مبتنی بر آزادی و عدالت سخت تر از آن است که تنها مجاهدانی پیشتاز بتوانند به آن دست یابند. اگر چه تنها وجود احزاب و ایدئولوژیهای منظم برای به ثمر رسیدن کودتاهایی که قصد رسیدن به حکومت دارند کافی است ولی نهضت هایی که برای آزادی ملت ها تلاش می کنند تنها با تکیه بر مردم می توانند به سرانجام برسند. مبارزه با دشمن خارجی و خیزش بر علیه مستبد داخلی تنها با انسجام مردم و قرار گرفتن همه زیر یک پرچم امکان پذیر خواهد بود، وقتی که همه ی آزادی خواهان برای رسیدن به آزادی و عدالت فراگیر با هم همصدا شوند. خیزشهای جهادی کنونی بر ضد استبداد به پیروزی نخواهد رسید مگر زمانی که به یک جریان فراگیر اجتماعی تبدیل شود همانند حرکتهای جهادی بر ضد استعمار … اینان همان کسانی هستند که جامعه شناسان سیاسی آنان را مجموعه ی بحران ساز می نامند. بنابراین جهاد تلاش همه ی مردم است، نه تلاش نخبگان یا تلاش یک حزب یا گروهی خاص … گروه های جهادیی که از توده ی مردم فاصله گرفته اند و به دنبال علو و برتری بر آنان هستند و یا اینکه مردم را به ارتداد و بدعت و انحراف متهم می کنند، آینده ای نخواهند داشت. بعضی از این گروه ها توانایی این را داشتند که در خط مقدم بهار عربی قرار بگیرند اما دیری نپایید که به دلیل تنگ نظری های دینی و سیاسی، به وبالی برای بهار عربی تبدیل شدند. ۳- جنگیدن با حکام جور و ظلم به مجاهدان این شرعیت سیاسی و حق مسلم را نمی بخشد که برخلاف میل مردم بر آنها حکومت کنند زیرا غایت و هدف نهضت ها آزادی مردم است نه حکومت کردن بر آنان. مجاهد حق ندارد به دلیل سابقه ی جهادیش خود را به عنوان حاکم و رهبر بر مردم تحمیل کند . همه ی امور در اسلام بر اساس شورا و مشورت است … مردم اختیار دارند که یا مجاهدین را به عنوان متولیان امر انتخاب کنند یا کسانی دیگر که بصیرت لازم در امور حکومت داری دارند … همیشه خوب جنگیدن و تبحر داشتن در میدان نبرد به معنای داشتن بصیرت در میدان سیاست نیست. تجربه ثابت کرده که گاها شجاع ترین مجاهدان، بدترین سیاستمداران هستند … هر کسی را بهر کاری ساخته اند … یکی از اشتباهات از دیدگاه شرع و اقدامات احمقانه ی سیاسی این است که حرکتهای جهادی خود را حاکم بر ملت تصور کنند،تدبیر امور آنها را تنها در دست خود بدانند، بر عموم مردم حکم برانند و از مبنای قرآنی شورا تخطی کنند، آن وقت است که تغییری حاصل نشده است بلکه ظلمی با ظلم دیگر عوض شده است. و آیا ظلمی بزرگتر از این است که گروهی کوچک علی رغم میل باطنی و رضایت مردم امور آنها را به دست بگیرند؟ یا بدون مشورت با یک ملیارد و نیم مسلمان شخصی را تحت عنوان خلیفه برآنها بگمارند؟ هیچ چیزی بدتر از این نیست که مبارز ضد استبداد خود به مستبد دیگری تبدیل شود؟ بله، شایسته و صحیح است که یک نظامی زیرک و باهوش وقتی می داند میدان کارزار خالی است بدون درخواست مردم رهبری میدان را به دست گیرد همان گونه که خالد بن الولید بعد از شهادت سه تن از فرماندهان در جنگ مؤته این کار را انجام داد. امام بخاری نیز در کتابش بابی را تحت این عنوان قرار داده: “باب من تأمّر فی الحرب من غیر إمره إذا خاف العدو” باب: کسی که در صورت وجود ترس از دشمن، فرماندهی جنگ را بدون هیچ گونه دستور و درخواستی به عهده می گیرد. اما این یک وضعیت استثنایی جنگی است که نمی توان آن را از ارتش و از میدان جنگ به میدان زندگی عمومی مردم تعمیم و انتقال داد. اما کسی که بدون خواست و تفویض مردم این کار را انجام می دهد در واقع همه ی ارزش های سیاست اسلامی را زیر پا گذاشته و در جایی که باید خدمت گذاری می کرد، مخالفت شرع مرتکب شده است. ۴- اما با توجه به همه ی موارد فوق الذکر، ما حق نداریم مجاهدان را تکلیف مالایطاق کرده و انتظار داشته باشیم ناممکن ها را ممکن کنند یا آنان را با معیارهای فرشتگان بسنجیم. آنان بشرند و مانند همه ی انسان ها احتمال خطا و صواب در عملکردشان وجود دارد. احتمال وجود خطا در دیدگاه و نظرات، مانعی برای اجتهاد نمی شود، بنابراین احتمال وجود خطا در اقدامات عملی، مانعی برای جهاد نیست. علاوه بر این گناه (خطیئه) با خطا تفاوت دارد و پافشاری بر باطل بعد از تبیین و آشکار شدن حق، ضلالت و گمراهی است. هیچ مجاهدی نمی تواند برای خود جایگاهی تصور کند که دیگر قابل نقد نیست. بنابراین اگر خطا کرد باید خطایش تصحیح شود و اگر کار ناشایستی انجام داد بایست از آن اعلام برائت و بیزاری کرد. مجاهدان امروز ما نزد خدا و رسولش، گرامی تر از خالد بن الولید نیستند که رسول الله صلى الله علیه وسلم با اعلام برائت از کار خالد این گونه دعا کردند (سه بار ): (اللهم إنی أبرأ إلیک مما فعل خالد) (بار خدایا در پیشگاه تو از کاری که خالد انجام داده است اعلام برائت می کند) (صحیح بخاری) رجوع به حق بهتر از استمرار در باطل است، بنابراین در رجوع به حق مجاهدان به نسبت بقیه ی مردم اولی تر هستند. از آنجایی که مجاهد بر سر روح و جانش معامله می کند شایسته است تا بر مشروع بودن هدف و وسیله حریص تر از بقیه ی مردم باشد تا تلاش و جهادش مقبول خداوند افتد، زیرا در حدیث است که: (إن الله طیب ولا یقبل إلا طیبا) خداوند پاک است و جز پاکی ها را نمی پذیرد. (ترمذی با سند حسن روایت کرده است) خطا و اشتباهات مجاهدان هر چند بزرگ باشد دلیلی شرعی برای تعطیلی جهاد نیست. در بالا ذکر شد که رسول الله صلى الله علیه وسلم از عملکرد خالد تبری جست اما با این وجود فعل او را با پرداخت دیه تصحیح کرد و به علاوه وی را به عنوان فرمانده مسلمانان ابقا کرد. بعد از آن نیز ابوبکر صدیق با وجود ملاحظاتی که داشت خالد را در جای خود ابقا کرد و وقتی عمر پیشنهاد عزل خالد را داد ابوبکر گفت: چه کسی می تواند به جای من پاداش خالد را بدهد (ابن حجر، الإصابه، ۲/۲۱۸) و در روایت دیگر فرمود:من شمشیری را که خداوند برای شکست دشمنان از نیام برکشیده غلاف نمی کنم. (مصنف ابن أبی شیبه، ۵/۵۴۷) ابوبکر صدیق عمل خالد را نه رد و نه تأیید کرد اما با توجه به کلیت امر و بدون وارد شدن به جزییات، کاری کرد تا کیان امت به خاطر تصحیح اشتباهات جزئی خالد دچار تزلزل نشود و این یکی از موضوعات اساسی در فقه سیاسی است. بنابراین هر چه که باشد آنچه که امروز از قدر و منزلت مجاهدان مسلمان می کاهد جرأت اقدام و جانفشانی در جهاد نیست بلکه ضعف در سنجش و تطبیق عملکرد خود با موازین شرعی و سیاسی است … خداوند متعال می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ” (ای کسانی که ایمان آورده اید ! هنگامی که (برای جهاد) در راه خدا به مسافرت رفتید تحقیق کنید (که با چه کسانی می جنگید. آیا مسلمانند یا کافر) (النساء/ ۹۴). مجاهدی که مشتاقانه در جستجوی مرگ است، قدرتمندترین ارتش جهان هم نمی تواند او را شکست دهد، آن چه او را به شکست رهنمون خواهد کرد خطاها و اشتباهات وی است و آن چه که او را از شکست می رهاند جهاد مبتنی بر بصیرت در شرع و حکمت در سیاست است. لینک منبع عربی: الجزیره
نظرات